حالا دیگر شماره تلفن امیرفرشاد را در ترکیه داشتم. شماره منزل او و شماره موبایلش. با او چندین بار در یاهو مسنجر و پای تلفن صجبت کرده بودم. به تازگی هم در اورکات دوست همدیگر شده بودیم. دیگر صحبتهایمان در مورد خودمان بود. یک بار در مورد خانمش از او پرسیدم. به من خندید و گفت اصلا زن ندارد و مجرد است. تعجب کردم. گفتم ولی در اورکاتش خودش را متاهل معرفی کرده. گفت برای اینکه حوصله ندارد کسی مزاحمش شود. او چهره شناخته شدهای است و درست نیست که در اورکاتش یه مسائل غیر سیاسی بپردازد. از او در مورد عکسی که با خانم مسنی در آلبوم اورکاتش داشت پرسیدم. گفت که آن خانم بصیری از چهرههای شناخته شده در برلین و از اقوام دور آنهاست و زمانی که او در آلمان باشد در منزل آن خانم میماند. او یک جورهایی مانند مادرش است.
اما به من گفت که قصد ازدواج با دختری را دارد که نمیداند آن دختر راضی به ازدواج با او خواهد بود یا نه.
پس حالا باید سعی میکردم با او فاصلهای را نگه دارم. مردان ایرانی از نظرم بیجنبه میآمدند. به هر سلامی هزار فکر در سرشان میچرخید و من که تازه از رابطه ناموفق عشقی بیرون آمده بودم به هیچ وجه حوصله درگیر شدن در سوء تفاهمات را نداشتم.
اما خب مکالمات من با امیرفرشاد همچنان ادامه داشت تا جاییکه به من پیشنهاد داد که به ترکیه بروم و در فرصتی که او هنوز دز ترکیه به سر میبرد کمی با هم بگردیم. برای من این پیشنهاد خیلی عجیب بود. ما که هنوز خیلی همدیگر را نمی شناختیم. بیپولی را بهانه کردم. میگفت تو فقط هزینه بلیتت رو بده باقی با من. اما نرفتم.
پس از چندی باید برای کنفرانسی به یونان (نیکوزیا) میرفت. از من هم دعوت کرد که به آنجا بروم، قبول نکردم. یک بار در اساماسی از من گله کرد که با او به مسافرت نمیروم. به شوخی به او گفتم: «باشه، میام به شرطیکه دوستدخترت مشکلی نداشته باشه!»
امیرفرشاد در جواب اساماس زد: «کدوم دوستدختر؟ دست روی دلم نذار. شکست عشقی خوردم» ...
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
نوشته ها بسیار کوتاه هستند. ماجرای این دو سال, دو سال طول می کشد!!!
لطفا متنهای طولانیتری بنویسید. من هر بار تا میام شروع به خواندن کنم تموم میشه!! شخصا ترجیح میدهم 6-7 تا از این قسمتها را با هم بخوانم. آدم کنجکاوه خب.
ناشناس
۱۳۸۸/۱۲/۲۱, ۴:۳۹مردان ایرانی از نظرم بیجنبه میآمدند.?!!!!!
neveshtei por az kine ke haki az shekaste eshqist faqat!!!!!
ta jaee ke ma didim khanoom haye irani hastand ke bekhatere sharayet sakht iran ta pa da kharej az keshavr migozarand va kami azadi mibinand ....
Alireza
۱۳۸۸/۱۲/۲۲, ۵:۱۱الان که همش داره به مسائل سیاسی می پردازه..!
با یه خانم مسن عکس داره که داره !! به تو چه ..!؟
مردای ایرانی مشکل دارن چون با زنای امثال تو باید سر کنن..!!
ناشناس
۱۳۸۸/۱۲/۲۸, ۱۴:۳۹لیدای نویسنده
از شجاعتت برای این که می خواهی بنویسی و حاضری به این مدل نقد هایی که بیشتر تشویش چیز دیگری دارند تن بدی ستایش می کنم.
مردم ما عادت کرد اند که اگر جایی چیزی را در مورد کسی می خوانند نویسنده خودش را از هر چیزی مبرا کند.
از ابراز حس هایت در این بین دست نکش. تیرهای زهر آگین ادامه خواهد داشت اما تو ادامه بده.
ناشناس
۱۳۸۹/۱/۹, ۱۹:۴۱