دیگر کمکم دوست داشتم که به همه بگویم که رابطهای میان من و امیرفرشاد در حال شکلگرفتن است. مدتی از پایان رابطه قبلیام میگذشت و خیلی از دوستانم دلشان میخواست خیالشان از بابت من راحت باشد، که در حال سر و سامان گرفتن هستم.
بعضی از دوستانم در هلند دیگر از جریان خبر داشتند و برایشان این رابطه هیجانانگیز بود. حالا کم کم میتوانستم به بقیه دوستانی که هربار میپرسیدند هنوز تنهایی؟؟؟ هنوز با کسی دوست نشدی بگویم که هیجانات شروع یک رابطه را حس میکنم. بک نفر خیلی دوستم دارد اما من هنوز جرأت دل دادن را ندارم یا دل دادهام اما مقاومت میکنم که بپذیرم...
بک بار با ف. دوست روزنامهنگارم چت میکردم. تابستان با دیگر دوستان پیشم بودند، شاید پیش از شروع آشنایی من با فرشاد. در چت شاید در جواب سؤال او بود که خبر خوش را دادم... «با یکی دوست شدم که حتماً میشناسی... با امیر فرشاد ابراهیمی...» منتظر ذوق کردن ف. بودم که با کلی علامت تعجب نوشت: «امیر فرشاد؟؟؟ اون که زن داره!!!!»
یک لحظه همه دنیایم خراب شد. زن؟ فرشاد؟ امکان ندارد... زود خودم را جمع و جور کردم و گفتم: «نه فرشاد زن نداره. زنش کیه؟» و جواب این بود: «نسرین بصیری» و حالا کمی خیالم راحت شد... خندیدم و گفتم: «نه بابا! اون که زنش نیست. شصت و خوردهای سالشه... جای مادرشه. از فامیلهای دورشونه...» و جواب ف. این بود: « نه عزیز من، اینها زن و شوهرن و همه میدونن. رسما اعلام کردن. کافیه توی اینترنت بگردی...»
دیگر یادم نیست چه گفتم و چه جوابی گرفتم. یخ کرده بودم. سرم گیج میرفت. بارها و بارها با فرشاد از نگرانیهایم گفته بودم که نکند من را دوست نداشته باشد، نکند به من دروغ بگوید، نکند با من بازی کند،... و هر بار قسم خورده بود که عاشق من است. میگفت «فقط صبر کن من از ترکیه بیام بیرون بهت ثابت میکنم» اما حالا چی؟
بلافاصله به فرشاد زنگ زدم. در دانشگاه بودم. فقط سرش داد میزدم و فحش میدادم. همه دانشجویان و استادهایی که از آن راهرو می گذشتند نگاهم می کردند. برایم مهم نبود. همه عالم رویاییام فرو ریخته بود. دروغگو از آب درآمده بود. همهاش بازی بود. من بیخود به او اطمینان کرده بودم. صدای زمینخوردنم را خودم شنیدم.
تنها سرش فریاد میزدم و او به من التماس میکرد که به حرفهایش گوش کنم. مگر نه اینکه در مورد نسرین بصیری از او پرسیده بودم و او گفته بود که جای مادرش است و به او کمک میکند. حتی مخصوصا در مورد عکسشان پرسیده بودم و درمورد پروفایلش که زده بود متاهل است.
این تجربه را هیچوقت نداشتم. در حال دیوانگی بودم. ماهها وقت و انرژی و احساس گذاشته بودم و فقط بازی خورده بودم. فرشاد التماس می کرد، گریه میکرد و سعی میکرد برایم توضیح دهد که اشتباه میکنم ولی برای من جای شکی نبود. میگفت: «تو فقط به من فرصت بده توضیح بدم، بابا اون زن من نیست، همهاش دروغه، من عاشق توام... صبر کن فقط من از این خرابشده بیرون بیام... همه چیز رو درست میکنم...» آره، اون باید از اون خرابشده میآمد بیرون ولی دیگر مسأله من نبود. برای من همه چیز تمام شده بود...
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
برای من که بخش هایی از این ماجرا را می دانم هم خواندنش تکان دهنده است.
ناشناس
۱۳۸۸/۱۲/۲۴, ۱۷:۱۶امشب تو بیست و سی درباره روابط خصوصی و مفاسد اخلاقی باطبی / کیوان رفیعی / جمال حسینی و فرشاد ابراهیمی برنامه پخش شد و درباره این وبلاگ و خانمی بنام لیدا هم حرف زده شد واقعا درباره خودت بگو این وبلاگ واقعی است ؟
یک ایرانی
۱۳۸۸/۱۲/۲۴, ۱۷:۳۷خانم لیدا دستتان درد نکند من دیشب که تلویزیون دیدم از گوگل گشتم و اینجارا پیدا کردم امیدوارم همچنان بنویسید و مارا با این منافق جیره خوار بیشتر آشنا کنید دیدم در وبلاگش هم چیزی نوشته و خواهش می کنم از هیاهوها نترسید و با اقتدار و شجاعت بی نظیر ادامه بدهید و بنویسید
خدا پشت و پناهتان لطفا درباره ارتباطات و مفاسد اخلاقی احمد باطبی هم بنویسید و ملت را با پشت چهره کثیف همه اینها آشنا کنید
طرفدار حق و عدالت
۱۳۸۸/۱۲/۲۴, ۲۳:۰۰ليدا جان وبلاگت چون فقط بصورت متنه و طراحي اش هم سفيد و كم حجمه، و از طرفي پست هات هم طولاني نيستند پيشنهاد مي كنم تعداد بيشتري از پست هاي وبلاگت رو در صفحه ي اصلي وبلات نمايش بده و حتي اگه از من مي شنوي تا مدت زيادي همه رو بذار بمونن و دير تر بفرستشون به آرشيو چون هميشه آدماي جديد ممكنه خواننده ي وبلاگ بشن و چون اين يه وبلاگ معمولي نيست و پست هاش به هم مرتبط و دنباله ي هم اند، لازمه كه به نحوي خط اصلي ماجرا و شروعش و روند تدريجي و منطق شكل گرفتن رابطه تون براي خواننده ي جديد اشكار باشه تا اتفاقات ناگوار بعدي رو بهتر متوجه بشن. دوم اينكه متن كامل هر پست رو نشون بده و بيننده رو حواله نده به صفجه ي مخصوص. دليل اين پيشنهادام اينه كه ممكنه بچه هايي كه از توي ايران مي خوان اينجا رو بخونن براشون سخت باشه كه بارها و بارها صفحه هاي مختلف رو دانلود كنند كه به يه ماجرا دسترسي پيدا كنند. اما اونجوري كه من گفتم يه بار باز كردن صفحه ي وبلاگت كافيه كه به همه ي ما وقع دسترسي داشته باشند. ضمن اينكه صفحه ات هم سنگين نيست و بازكردنش با دايال اپ هم سخت نيست
-------------
ضمنا با خوندن اين داستان خيلي چيزا رو الان ديگه بهتر مي تونم درك كنم. تحملش آسون نيست. تجربه ي خيلي سختي داشته اي و واقعاً اميدوارم هميشه سلامت و سرحال و خوشحال باشي
«رضا»
ناشناس
۱۳۸۸/۱۲/۲۴, ۲۳:۱۲chera sadegi va gul khordane khodetun ro mizarid be hesabe digaran!!!! vaqean shoma ye adame tahsilakrdeye kharej az keshvar hastid?!!!! khande dar bud kole in 8 qesmat! bebinim baqyash chejur mishe!!!
arezu
۱۳۸۸/۱۲/۲۵, ۱:۵۵هاهاها... جمهوری اسلامی دیگه افتاده دنبال پروژه ...کش سازی! اما برای من که مهم اینه که ابراهیمی چه اطلاعاتی رو می کنه. من پشت سر اون نیستم که حالا از فساد اخلاقیش ناراحت بشم. در ضمن وقتی یک نفر مثل تو ببینه پروفایل طرف رو بازم گول بخوره لیاقتش همینه! حماقت خودتو تو بوق کرنا کردی کوچولو! راستی تو که اینو نوشتی دختری یا پسر؟ کوچولو
ناشناس
۱۳۸۸/۱۲/۲۵, ۷:۵۳وای وای وای خواهر چه بلایی سرت اومده!! خوب شد صیغه نشده بودی هنوز. زود فهمیدی. خدا لعنت کنه این مرد منافق رو که تو دختر مظلوم و معصوم رو گول زده.
خر خودتی آبجی!
علیرضا
۱۳۸۸/۱۲/۲۵, ۸:۰۲من از زندگی خصوصی امیر فرشاد آگاه نیستم و هیچ علاقه ای هم به دانستن آن ندارم! اما میدانم این کار شما, اگر هم فرض کنیم تمام حرفهایتان درست است, کار کثیفی است که مسایل زندگی فردی کسی را که دارای شخصیت سیاسی و اجتماعی, چه مثبت و چه منفی, اینگونه علنی کنید. یکطرفه به قاضی رفتن کار ساده ایست! شما با رفتار بچه گانه تان سعی در تخریب او دارید و این خود نشان از شخصیت شما میدهد. امیرفرشاد را من از لحاظ سیاسی قابل اطمینان نمیدانم و تحلیلهایش را هم نمی پسندم اما به عنوان یک شخصیت حقیقی معتقدم شما اینجا به او خیانت کردید. گناه شما هم کمتر از او نیست.
ناشناس
۱۳۸۸/۱۲/۲۵, ۸:۰۲ی نکته به دوستانی که هیجان زاده میشن وقتی روابط خوسوسی آدم ها فاش میشه!!! و مثلا زود میدوان و میرن فیلم فلان بازیگر که با یکی دیگه رابطه داشته رو گیر میرنا و با اشتها میبینند!!! : ایشون و باطبی و ...همه زنا کار و مشکل جنسی دارند!!! ولی ای چه ربطی به عقیده سیاسیشون داره؟
fatemeh
۱۳۸۸/۱۲/۲۵, ۸:۰۸اخه خل و چل یعنی تا حالا تو که باهاش ارتباط داشتی تو این 2 سال یک بار اون پروفایلش رو ندیده بودی که الان دیدی؟
کو نن لق دروغ گو....
ناشناس
۱۳۸۸/۱۲/۲۵, ۸:۴۰چقدر از ج.ا. پول گرفتی که بیای این اراجیف رو اینجا ردیف کنی؟ کنه فکر کردی ما خریم و با یه وبلاگ و یک خبر از 20:30 که به اندازی کافی ک.نش گ.هی هست به هم بی اعتماد می شیم و به جون هم می افتیم؟؟؟ خر خودتی و اون رئیس رؤسات که فکر کردین با پرونده سازی می تونین ملت رو به جون هم بندازین همین که 20:30 به این وبلاگ استناد کرده معلوم می شه که چه کاسه ای زیر نمی کاسه تونه
ناشناس
۱۳۸۹/۱/۶, ۲:۴۶خوب همه سرکاریم
رژیم برای تخریب دیگران از شیوه های مختلف استفاده می کنه
اینم یه جورشه
ناشناس
۱۳۸۹/۱/۱۳, ۱۹:۰۶