برای امیرفرشاد ابراهیمی ایمیل زدم و جریان را گفتم. زیاد طول نکشید که جواب صمیمانهای به من داد. بسیار از این پروژه استقبال کرد. گفت در مورد افراد مناسب فکر میکند و به من جواب میهد. من میتوانستم همه جوره روی او حساب کنم. خودش اینطور گفته بود چون سرش برای این کارها درد میکرد. در یاهو مسنجر همدیگر را اد کردیم.
از خودمانی بودناش خوشم آمده بود . او معروف بود و من یک آدم کاملا معمولی که اسمم در هیچ جا ثبت نشده بود. ولی رفتارش بسیار صمیمی بود. در پروفایل اورکاتش دیده بودم که ساکن آلمان است و متاهل. متاهل بودنش خیالم را راحت میکرد که از صمیمی بودنش قصدی ندارد و راحتتر میتوانم با او کار کنم. آلمان هم که زیاد دور نبود و راحت میتوانست برای همکاری به هلند بیاید.
اما در میان صجبتها فهمیدم که من اشتباه فکر میکردم و او در آلمان زندگی نمیکند و در ترکیه است. ولی خب برای همکاری نیاز به حضور او نبود. من کافی بود لیست سخنرانان را داشته باشم.
تازه دکترای خودش را در رشته حقوق بشر تمام کرده بود. شاید در بهار پیشاش و حالا در دانشگاه مشغول به کار بود. اما خب شهروند آلمان بود و جالا که درسش هم تمام شده بود دیگر نیازی به ماندن در ترکیه نبود. قرارداد کاریاش هم داشت تمام میشد و تا کارهای خردهریز را انجام دهد میتوانست تا اکتبر به آلمان و بعد هم برای پروژه به هلند بیاید.
ذوق او برای انجام این پروژه من را هم به سر شوق آورده بود. مرتب به من ایمیل یا اساماس میزد و از افرادی که به نظرش مناسب بودند میگفت.
اما هر کسی که او به من معرفی میکرد را به کمیسیون پروژهها معرفی میکردم، با آن مخالفت میکردند. آنها امیرفرشاد ابراهیمی را نمیشناختند که اینهمه به من در پیدا کردن سخنران کمک میکرد و حتی خودش آماده شرکت در سمینار به عنوان سخنران بود. در نهایت از من خواستند از امیرفرشاد ابراهیمی بخواهم تا خودش مقالهای در مورد موضوع سمینار بنویسد تا شناختی در مورد او پیدا کنند.
وقتی امیرفرشاد مقاله خودش را برای من فرستاد، نمیدانستم چه بگویم. سطح آن بسیار پایینتر از چیزی بود که میشد تصور کرد. نظر همکارانم در کمیسیون پروژه سمینار انرژی هستهای هم همین بود. کمی احساس شرم میکردم.
درنهایت در اثر اختلافاتی که با انجمن پیدا کردم پروژه را متوقف کردم و از انجمن هم استعفا دادم. اما ارتباط من با امیرفرشاد باقی ماند...
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
البته این حرامزاده را دیگر همه شناخته اند. ولی کار خوبی کردی این حکایت ها باید باقی بماند. گرچه بازگویی اش برای تو حتماً دشوار است.
ناشناس
۱۳۸۸/۱۲/۱۹, ۱۶:۳۴هرکی مجرد باشه و صمیمی برخورد کنه قصد خاصی داره؟
تا اینجا یه گاف.
ناشناس
۱۳۸۸/۱۲/۲۸, ۱۴:۳۱